حوصله داشتین بخونین👇🙈
با صدای یه تَق از خواب پریدم همینجور که چشمام نیمه باز بود و بزور پلکام و از هم جدا میکردم، چشمم افتاد به قاب عکسِ روی دیوار و رفتم تو رویا😍
عمو زنجیر باف بله زنجیرِ منو بافتی؟ بله
4تا بچه ی قد و نیم قد که من تو اونا از همه کوچولوتر بودم بدون اینکه معلوم باشه چیکار میکنیم خوشحال بودیم و صدای جیغ و شادیمون کلِ فضا طنین انداخته بود. لابلای جیغ و دادمون یه صدا اومد که عسلم بیا بابا کارت دارم. من که انگار بلیط بخت آزمایی لاتاری بین 4شرکت کننده رو برنده شده باشم با خوشحالی خودمو پرت کردم تو اتاق. بقیه ی بچه هام برای کنجکاوی خودشونو رسوندن مبادا از قافله ی بخت آزمایی عقب بمونن😃 خودمو روبروی یه ضبط صوت کوچیک با یه نوار سفید رنگ دیدم که ازم خواسته شده بود شعر بخونم شعر که نه شیرین زبونی کنم(من از بچگی خیلی حرف میزدم) بدون اینکه نگران رنگِ صدام باشم شروع کردم به خوندن ای خاله طوطی خودت میدونی..
اتل متل توتوله...
یه توپ دارم قل قلیه...
همینجور بی دنده هرچی بلد بودم خوندم
به خودم اومدم دیدم اون سه تای دیگه با یه حالتی به من نگاه میکنن انگار که شانس بزرگ زندگیشون ازشون گرفته باشم و نوار پرشده بود از صدای من بدون اینکه اثری از حضورِ اونا باقی مونده باشه... اون روز دیگه هیشکی با من بازی نکرد و من تا شب تنها با رویای صدای ضبط شدم کلی کیفور بودم و برام مهم نبود باهام قهر کردن....
فردای اون روز همه چی از ذهنمون پاک شده بود و دوباره از کله ی صبح تا بوق سگ انقدر بازی کردیم انقدر بازی کردیم که شب بدون اینکه شام بخوریم بیهوش شدیم!!!
بعدش دیگه انقدر شکمم قار قور کرد که بلند شدم یه صبحونه ی مشتی زدم 😃😂
عمو زنجیر باف بله زنجیرِ منو بافتی؟ بله
4تا بچه ی قد و نیم قد که من تو اونا از همه کوچولوتر بودم بدون اینکه معلوم باشه چیکار میکنیم خوشحال بودیم و صدای جیغ و شادیمون کلِ فضا طنین انداخته بود. لابلای جیغ و دادمون یه صدا اومد که عسلم بیا بابا کارت دارم. من که انگار بلیط بخت آزمایی لاتاری بین 4شرکت کننده رو برنده شده باشم با خوشحالی خودمو پرت کردم تو اتاق. بقیه ی بچه هام برای کنجکاوی خودشونو رسوندن مبادا از قافله ی بخت آزمایی عقب بمونن😃 خودمو روبروی یه ضبط صوت کوچیک با یه نوار سفید رنگ دیدم که ازم خواسته شده بود شعر بخونم شعر که نه شیرین زبونی کنم(من از بچگی خیلی حرف میزدم) بدون اینکه نگران رنگِ صدام باشم شروع کردم به خوندن ای خاله طوطی خودت میدونی..
اتل متل توتوله...
یه توپ دارم قل قلیه...
همینجور بی دنده هرچی بلد بودم خوندم
به خودم اومدم دیدم اون سه تای دیگه با یه حالتی به من نگاه میکنن انگار که شانس بزرگ زندگیشون ازشون گرفته باشم و نوار پرشده بود از صدای من بدون اینکه اثری از حضورِ اونا باقی مونده باشه... اون روز دیگه هیشکی با من بازی نکرد و من تا شب تنها با رویای صدای ضبط شدم کلی کیفور بودم و برام مهم نبود باهام قهر کردن....
فردای اون روز همه چی از ذهنمون پاک شده بود و دوباره از کله ی صبح تا بوق سگ انقدر بازی کردیم انقدر بازی کردیم که شب بدون اینکه شام بخوریم بیهوش شدیم!!!
بعدش دیگه انقدر شکمم قار قور کرد که بلند شدم یه صبحونه ی مشتی زدم 😃😂
- ۳۴.۹k
- ۱۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۵۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط